اقتصاد رفتاری که میتوان آن را رویکرد تکمیلی اقتصاد متعارف دانست، با تلفیق علوم روانشناسی، جامعهشناسی، مردمشناسی و علوم اعصاب به منظور افزایش قدرت پیشبینیپذیری مدلهای نئوکلاسیک و تبیین رفتارهایی که بهطور کامل عقلانی نیستند، ارائه شده است. در حقیقت ظهور رویکردهای رفتاری را میتوان به دلیل توجه بیشازحد اقتصاد متعارف به مسائلی دانست که در راستای سادهسازی رفتار صورت گرفته است. بهطور دقیقتر، علوم اقتصادی همواره به دنبال ارائه یک مدل مناسب به منظور تبیین رفتار عامل اقتصادی بوده است. در این مسیر، سادهسازی یک اصل مهم به شمار میرود و یکی از این اصول ساده آن است که انسانها موجودات کاملا عقلانی هستند که همواره ترجیحات خود را میدانند، ظرفیت نامحدودی برای پردازش اطلاعات دارند و همواره به دنبال بیشینه کردن سود خود هستند.تحقیقات بعدی که عمدتا در ابتدا توسط کانمن (روانشناسی که برنده جایزه نوبل اقتصاد ۲۰۰۲ شد) و تورسکی انجام شد، نشان داد که تصمیمات انسانها از تصمیمات اقتصادی عقلانی فاصله دارد و این زمینهای برای گسترش تحقیقاتی شد که در حوزه اقتصاد رفتاری در حال انجام است و در نهایت به برد مجدد جایزه نوبل توسط اقتصاددانان رفتاری ختم شد.