کورش صداقتی

کورش صداقتی

رویداد‌ها۲
درباره برگزارکننده
ارتباط با برگزارکننده
دنبال کنندگان۱۲
چهارشنبه ۲۶ تیر ۱۳۹۸ ساعت ۱۷:۰۰

انگلیسی با کورش( کارگاه دوم)

  • تهران
  • رایگان
آواتارکورش صداقتی
چهارشنبه ۱۹ تیر ۱۳۹۸ ساعت ۱۷:۰۰

انگلیسی با کورش

  • تهران
  • رایگان
آواتارکورش صداقتی
ارتباط با کورش صداقتی
شماره برگزارکننده
۰۹۹۱۹۷۹۲۰۲۲
تماس از طریق ایوند
ارسال پیام
شبکه‌های اجتماعی
درباره کورش صداقتی

هر انسانی قطعا عاشق شده و زندگی خودش رو صرف عشقش کرده.

معنی عشق لزوما همیشه عشق نسبت به جنس مخالف نیست بلکه میتونه ابعاد بسیار وسیعی داشته باشه.

من میخوام داستان یک عشق زیبا رو براتون تعریف کنم ، عشقی که زمان بسیاری از زندگی خودم رو صرفش کردم و زحمت های بسیاری برای اون کشیدم.

داستان از زمان کودکی من آغاز شد ، زمانی که برای اولین بار پا به مدرسه گذاشتم. سال ۱۳۵۷ ، کلاس اول.

شاعر ها و نویسنده ها درست می گویند که پاییز فصل عاشق شدن است ، من هم در همون پاییز عاشق شدم البته که خودم اون موقع نمیدونستم که چه علاقه ای به زبان انگلیسی پیدا کردم اما بعد ها زندگی من با اون خو گرفت.

اون روز ها علاوه بر مدرسه رفتن ، عصرها هم به کلاس‌های زبانی می‌رفتم که خود مدرسه برای ما گذاشته بود. آغاز علاقه من به زبان انگلیسی در اون سال ها بود.

بعد از اینکه تقریبا ۲ سال آن کلاس ها ادامه داشت با رخ دادن انقلاب کلاس ها تعطیل شد و من تصمیم گرفتم تا خودم زبان را یاد بگیرم.

هیچ گاه یادم نمی رود زمانی که زنگ انشا داشتیم ، همواره در انشاهایم از این که می خواهم در آینده معلم انگلیسی بشوم سخن می گفتم و دست از علاقه ام حتی در انشا هایم بر نمی داشتم.

علاقه من نسبت به زبان روز به روز بیشتر می شد تا اینکه به مقطع راهنمایی رسیدم. آغاز دوره نوجوانی و بلوغ ، دوره ای بود که علاقه من نسبت به زبان علاوه بر جسمم به بلوغ خودش رسید.

به دلایلی شخصی خانواده من تصمیم به مهاجرت گرفتند و من باید از مدرسه و شهری که بهش عادت داشتم دل می کندم اما زبان انگلیسی همچنان همراه و همدم من بود و باعث می شد که درد غریبی و تنهایی کمتر من را اذیت کند.

من به دیار همیشه بارانی شمال پا گذاشتم و همراه خانواده ام در شهر بابل مستقر شدیم.

در مقطع راهنمایی دبیر زبان انگلیسی من به نام آقای نوروزی با خط زیبا و تدریس خوبش باعث شد تا عشقی که به زبان انگلیسی داشتم بیشتر خودش رو نشون بده و مطمئن باشم که در آینده در همین راه قدم بر خواهم داشت.

برای اولین بار تصمیم گرفتم تا به موسسه آموزش زبان انگلیسی بروم اما یک مشکل وجود داشت و آن هم دوری موسسه از شهر بابل بود ، در واقع موسسه در شهر ساری قرار داشت و من در بابل. فاصله زیادی بین من و مکانی که می خواستم در آن انگلیسی یاد بگیرم وجود داشت اما من اراده کردم و تصمیم گرفتم تا هیچ گاه تسلیم نشوم.

اگر یک دوربین در اون زمان وجود داشت تا لحظات سخت زندگی من رو ثبت کنه باید یک نوجوان ۱۵ ساله را به تصویر می کشید که در هوای بارانی ، دوان دوان با کتابی که چترش شده است ، به سمت آموزشگاهی می رود تا فقط زبان بیاموزد. من راه بسیار زیادی را طی می کردم و خستگی را به جان می خریدم تا در کلاس های زبان حتما شرکت کنم.

معمولا هم سن و سال‌های من علاقه ای به درس خواندن نداشتند چه برسد به اینکه بخواهند اضافه بر آن یک زبان هم یاد بگیرند! آن ها دوست داشتند که از وقت شان به جای درس خواندن ، در تفریح کردن استفاده کنند اما در آن سن و سال نیروی محرکه ای باعث شد تا هیچ گاه علاقه ام را ترک نکنم و به آن بپردازم.

انگار که زندگی من گره خورده بود با لحظات سخت ، گویی روزگار تمام لحظات سختش را برای من کنار گذاشته بود تا فاصله بیندازد بین من و علاقه ام اما همانطور که گفتم من تسلیم نا پذیر بودم و هیچ گاه به زمین نیفتادم.

سال ۱۳۶۸ زمان کنکور دادن من بود بعد از کنکور باید انتخاب رشته می کردم. انتخاب رشته زمان رسیدن من به چیزی بود که انتظار آن را می کشیدم. حالا باید نتیجه تمام زحمت هایم را می دیدم ….

در کمال تاسف و شگفتی چند دایره به اشتباه سیاه شده هنگام انتخاب رشته باعث شد که مجبور به تحصیل در رشته مهندسی شوم.

بله ، من در انتخاب رشته ام اشتباه کرده بودم یا شاید هم بدشانسی آوردم اما در هر صورت تاوان اشتباه و بد شانسی من دور شدن از علاقه ام بود. در رشته مهندسی ادامه تحصیل دادم و حالا یک مهندس هستم با ۲۳ سال سابقه کار. اما اگر هر کسی از من بپرسد چه شغلی داری؟

بدون شک به او خواهم گفت که: من معلم زبان انگلیسی هستم.

این داستان زندگی من ، کورش صداقتی بود. داستانی با سختی ها و شیرین های زیاد که در نهایت به اینجا رسید. هیچ وقت و به هیچ وجه علاقه من نسبت به زبان از بین نرفته و هنوز هم عاشق زبان انگلیسی و تدریس آن هستم.